در این دنیا به تنهایی و در انزوا، تنها با شنیدن انعکاس صدای خودت نمی توانی حقیقت را کشف کنی،
بلکه فقط در آینه ی انسانی دیگر می توانی خود را به تمامی ببینی.
میلاد:
شبي كه فهميدم چه كار احمقانه اي كرده ام ،اماده رفتن به خانه پرتو شدم . شب خواستگاری از خواهرش ،نازگل .مي خواستم با تحريك حسادت و احساسات دخترانه پرتو توجه او را به خود جلب كنم و محبتش را با زور و خباثت بخرم ، فكر كردم او دختري غرق خوشي و شادي است .پدري پولدار ،خانه اي مجلل و زيبايي خيره كننده و دوست پسـ ـري جوان و خوش تيپ .مگر يك دختر از زندگي چه مي خواهد ،زماني كه عشقم را رد كرد و با مردي ديگر رفت ،خونم به جوش امد . ان غيرت و حسادت پسرانه، مرا دگرگون ساخت و بدون هيچ واهمه و تعقلي به خواستگاري خواهر عشقم رفتم ،غافل از ان كه با اين كارم طوفاني وحشتناك خواهد وزيد ،طوفاني كه مرا هم در كام خود خواهد بلعيد و اين تازه اغاز ان طوفان بود .
ان شب پدر و مادر پرتو به استقبالمان امده بودند . من بودم و چند زن از كاركنان و منشي هاي شركت مان . كسي را در اين شهر نداشتم . به پيشنهاد سیروس دوستم ،دو تا از ن شركت را به خواستگاري برديم تا خود را خاله و عمه من معرفي كنند .
رمان در عشق زنده باش نوشته محمدرضا غباس زاده-قسمت-11
ان ,كه ,پرتو ,شركت ,مرا ,اي ,را به ,به خواستگاري ,خود را ,،طوفاني كه ,طوفاني وحشتناك
درباره این سایت